خدا جون من کی هستم که بخوام حرف بزنم وقتی تو همه چیز رو می دونی
خدا جون می خوام بیام پیشت کجا دنبالت بگردم وقتی همه جا هستی؟
حتی یه قدم هم بر نمی دارم می مونم تا تو بیای!
خدا جون اشک هام رو عاشقانه به پات می ریزم تا قدمت رو روی چشام بزاری و بیای تو قلبم اصلا مگه بیرون بودی که بیایی؟
خدا جون بهم میگی الان کجایی تا بیام پیشت
من آماده ام . اما برای رفتن به کجا ؟ به من بگو کجا
نکنه اصلا منتظرم نبودی
خدا جون واسه ی تو که من و چمدان و راه رو خوب میشناسی سوغاتی چی بیارم ؟ از سفر چی بگم که ندونی؟
راستی خدا جون همیشه از خودم پرسیدم که عشق چیه . و این شوری که میگن به زندگی معنی میده کجاست .
عشق رو ندیدم ولی نا خوداگاهم ازش بدش میاد.
اونایی که ادعای عاشقی می کنن راست میگن؟
خودتم خوب می دونی که که لازمه ی عشق از خود گذشتنه
ولی این خودت بودی که که خودخواهی رو تو ذات آدما گذاشتی
به قول یکی عشق با زندگی تومانی امروز هفت صنار فاصله داره