-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 تیرماه سال 1386 00:19
تو دیروز،برچشم من،چشم بستی بصد ناز،دردیده ی من نشستی مرا با دو چشمی که آتشفشان بود نگه کردی و خنده بر لب شکستی زچشم سیه مست ناز آفرینت بجان وتنم،مستی خواب میریخت نگاهت چو میتافت بر دیده ی من به شام دلم موج مهتاب میریخت چو لبخند روی لبت موج میزد- دل من از آن موج، توفانسرا بود چو نسرینه اندام تو ،تاب میخورد مرا حیرت از...
-
اصحاب عاشورایی امام عشق
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 11:53
روز بالا آمده بود که جنگ آغاز شد و ملائک به تماشاگه ساحتِ مردانگی و وفای بنی آدم آمدند. مردانگی و وفا را کجا می توان آزمود، جز در میدان جنگ، آنجا که راه همچون صراط از بطن هاویه آتش می گذرد؟ دیندار آن است که درکشاکش بلا دیندار بماند، وگر نه، درهنگام راحت و فراغت و صلح و سلم ، چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز...
-
کربلا
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 11:30
چشم باز میکنم نمیدانم خواسته یا ناخواسته بود که خود را در میان عذادارن حسین میبینم اولین چیزی که به ذهنم میرسد جمله دوستی بود که میگفت « خدا دوست دارد طعم عشقش را به تو بچشاند ....» و صحت این سخنش را امروز نیز دریافتم و لبریز شدم از عشق به خدا و کسانی که بهترین آفریده های او بودند این روزها تمام شهر در عذایشان سیاه...
-
زمزم عشق
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 11:24
هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد تو او را خراب کردی و نگذاشتی که کسی غیر از تو در دل نشیند . خدایا به هر چه و هر که دل بستم دلم را شکستی و عشق هر کسی را که به دل گرفتم قرار از من گرفتی تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیر و امیدی نداشته باشم . تو اینچنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی...
-
امد محرم
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 11:23
باز محرم است و خون و آتش و اشک یا حسن آمدیم تا تو را دریابیم اگرچه سیاه است دل ما و پرونده ما اما به امید شفاعتت آمدیم یا حسین جان مادرت ما را ببخش و کن نگاهی بر دل ما عشاق ما عشاق حسینیم جز در او جایی دگر نرویم
-
جوک
شنبه 9 دیماه سال 1385 18:50
-یه روز یه مرده را برق سه فاز می گیره می افته پامی شه ومی گه:اگه مردید یه فاز یه فاز بیاید جلو. 2 -یه روز یه ترکه داشته پولکی میخورده به دوستاش میگه بهم نخندینا ولی این چیپس نمیدونم چرا یه خورده شیرینه. 3- از ترکه میپرسن چرا قرصهایت راسروقت نمی خوری میگه می خواهم میکروبها راغافلگیر کنم. 4- به ترکه میگن اگه آب نبود چی...
-
جوک
شنبه 9 دیماه سال 1385 18:45
- دوتا مگس سر یه گه نشسته بودن داشتن گه خوری میکردن مگس اولیه میگه:میدونی این گهی که ما میخوریم مال یکی که اسهال شده بود مگس دومی میگه:اه سر غذا حالم رو به هم نزن. 2- یکی میره کارت پستال فروشی و میگه آقا کارتی دارین که روش نوشته باشه تو تنها عشق منی؟ یارو میگه بله. میگه پس لطفا 16 تا بدین ! 3- یه روز یه ترکه 100 تا...
-
مردم با کلاس
شنبه 9 دیماه سال 1385 18:36
اگر شصت پای شما زیر اجاق گاز گیر کرده و شما ان را باند پیچی کرده اید هر گاه علت آن را از شما جویا شدند باید جواب دهید : "موقع تکان دادن پیانوی بابام پام مونده زیرش اگر صورت شما بر اثر جوشکاری زیر آفتاب سوخته باید بگویید : از اسکی آخر هفته نمی تونم بگذرم اگر به خاطر تک چرخ زدن با موتور براوو جلوی مدرسه دخترانه به زمین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1385 20:57
سلام به همه بچه ها ایدی من paarty_irooni هر کس دوست داره بیا
-
مشخصات یه پسر خوب
یکشنبه 29 مردادماه سال 1385 11:43
مشخصات یه پسر خوب یک پسر خوب امضاء گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانمها یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه میشود"مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد" یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمیره یه پسر خوب عکس الکسندروگراهام بل رو قاب نمیکنه بزنه تو اتاقش پسر خوب پشت چراغ قرمز با دیدن یه خانم ردیف چشماش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 14:47
زندگی هر چی که می خواد باشه اما من دیگه نمی تونم تحمل کنم آخه آدم چقدر می تونه ساکت بمونه و زجر بکشه آخرشم هیچی نگه . وقتی نزدیکترین آدمها بهت توجه نمی کنن، اذیتت می کنن، فراموشت می کنن از دیگران چه انتظاری می شه داشت. شعله یه آتیشی که داره خاموش می شه رو نباید شعله ور کرد. همین که قلب داغدیدت می خواد آروم بگیره...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 14:42
یک عاشقانهء دلتنگ به خدا می دانم.گفتن ندارد اما همین سال گذشته اوایل زمستان بود. من...به یاد می آورم. من بودم که برای یا کریمها روی تاقچهءاتاقم دانه می ریختم. حواسم به دل دل های نیلوفر بود وقتی با آمدن نا به هنگام نسترن گل می داد. چادر نماز مادرم را می بوییدم و عاشق می شدم. هوس سه تاره می کردم می آمدند زیر تختم چشمک...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 14:41
این روزها، بدجوری روزهای نوشتن هستند. بیشتر از آنی که فکرش را بکنی. بیشتر از آنکه روزهای خواندن باشند انگار. دلت می خواهد خطاب به یکی بنویسی و تمام آنچه که حالا قلبت را دچار این ارتعاش سنگین می کند توی کاغذی که می رود زیر چشم هایش خالی کنی. برای یکی که واقعاً نیست. آری. شاید من یک خیالباف همیشه باشم، یا یک جور بیماری...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 14:40
به نام او که زیباست بی اشک هم می توان پرواز کرد تا سرزمین نقره ای باور یک عشق... بی صدا هم می توان فریادی به بلندای دوستت دارم ها سر داد.... بدون نگاه هم می شود از راز درونی قلب سخن گفت... اما بدون تو نمی شود. . . نه پرواز کرد نه فریاد زد و نه سخن گفت. . . . می توان یک شعر بلند بود که خواننده از خواندنت همیشه خسته شود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 14:39
¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´o¶$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$¶¶¶ ¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶$$$$¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´7¶$$$$¶¶¶¶¶$$$¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶´´´´1¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¢´´´¶¶$$$$¶¶$$¶¶$$¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶´´´¶¶¶¶¶$¶¶¶¶¶¶¶¶1´´¶¶¶$$$$$$$$$$$$¶¶¶¶¶¶$¶¶...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 14:34
دلتنگی اشک از دیدگانم فرو می ریزد و بی اختیار به موسیقی موزون گوش می سپارم، نگاهم به دوردست ها خیره می ماند، چرا که زمان چون نسیمی ملایم می گذرد و اوقات تلف شده من هر روز بیشتر می شود. اراده ای چون کوه استوار دارم اما روحیه ای شکننده در کالبدم دمیده شده که هرآن می تواند کوه اراده مرا تسلیم کند و آن را به دست خاطره ها...
-
ایا می دانید که ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 26 خردادماه سال 1385 14:26
۱. فاصله بین مچ دست تا ارنج برابر با طول کف پا است . 2. قلب شما روزی ۱۰۱۰۰۰ بار میتپد. 3. دهان شما روزی یک لیتر بزاق تولید میکند . 4. به طور متوسط هر انسان میتواند یک دقیقه نفس خود را حبس کند رکورد این ماده در جهان ۷.۵ دقیقه است. 5. به طور موسط شما روزی ۵۰۰۰ کلمه صحبت میکنید که ۸۰٪ ان با خودتان است. ! 6. در ۱۵۰ سال...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 02:15
خدا جون من کی هستم که بخوام حرف بزنم وقتی تو همه چیز رو می دونی خدا جون می خوام بیام پیشت کجا دنبالت بگردم وقتی همه جا هستی؟ حتی یه قدم هم بر نمی دارم می مونم تا تو بیای! خدا جون اشک هام رو عاشقانه به پات می ریزم تا قدمت رو روی چشام بزاری و بیای تو قلبم اصلا مگه بیرون بودی که بیایی؟ خدا جون بهم میگی الان کجایی تا بیام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 02:14
خدا جون سخته خدا بودن؟ سخته بزرگ بودن چقدر بزرگی؟ اونقدر که آسمون واسه ی تصویر چشمات ستاره کم بیاره؟ اونقدر که واسه ی بیانت غزل و ترانه کم بیاد؟ اونقدر که عطر گل یاست همه ی دنیا رو پر کنه؟ اونقدر که هرکی تورو پیدا کنه گم بشه تو چشمات؟ اونقدر که بشه با تو بهانه شد؟ اونقدر که جهان رو ببینی ولی خودت رو نتونی ببینی؟...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 02:09
وای ......... معرکه است .... خیلی دوست خوبیه .... خیلی بی نهایته بی کرانه ....... خیلی دوستت دارم عزیزم تقدیم به تو ....: از بیم و امید عشق رنجودم آرامش جاودانه می خواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بی کرانه می خواهم بر لبانم قفل خاموشی زدم با کلیدی آشنا ، بازش کنید کودک ِدل ، رنجه دست جفاست با سر انگشت وفا نازش کنید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 02:07
________97977754767676757755___ ________66868686849840327946___ _______________575654&_________ _______________7634566_________ _______________5643565_________ _______________7645487_________ _______________4863133_________ _______________4689461_________ _______________8745879_________...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1385 16:30
________97977754767676757755___ ________66868686849840327946___ _______________575654&_________ _______________7634566_________ _______________5643565_________ _______________7645487_________ _______________4863133_________ _______________4689461_________ _______________8745879_________...
-
یادم باشد
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385 01:01
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد از چشمه درسِِ...
-
با یه کوله بار خاطره
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385 00:43
با یه کوله بار? پر از خاطره روبروی چشمای بیتابم ایستادی، و زمان با دستای نامرئش تو رو ازم جدا میکنه. در کمال ناباوری? دورشدنت رو با بغض تماشا میکنم. تو هیچوقت برام نگفتی چرا با اینکه میدونستی بر نمیگردی ازم خواستی تا منتظرت بمونم . و تو از شهر من رفتی ... برای همیشه تو رفتی? برای یه شروع دیگه من موندم? با یه دنیا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 22:36
برون نمیرود از خاطرم خیال وصالت اگر چه نیست وصالی ولی خوشم به خیالت
-
نوروز
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 16:00
هر روزتن نروز ، نروزتن پیروز ، پیروزتن امروز ، امروزتن هر روز ، هر روزتن دیروز ، دیروزتن پیروز ، هر روزتن چند روز ، اسکل شدی امروز .............
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 15:50
سلام امیدوارم حالت خوب باشه راستش یه چیزی میخواستم بهت بگم امیدوارم اینو جدی بگیری آخه ایندفه با همیشه فرق میکنه میخواستم چیزیرو بگم یه چیزی که تا به حال بهت نگفتم میخوام امروز چیزی رو بگم که تا الان زبانم نگفته میخوام چیزیرو بگم که تا الان چشمم بهت نشون نداده میخوام چیزیرو بهت بگم که تا حالا گوشهت نشنیده . چیزی که...
-
فریدون مشیری
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 23:02
حاصل عشق یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو یک روز نگشت خاطرم شاد از تو دانی که ز عشق تو چه شد خاصل من یک جان و هزار گونه فریاد از تو
-
فریدون مشیری
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 23:01
ساقی کاش می دیدم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است آه وقتی که تو لبخند نگاهت را می تابانی بال مژگان بلندت را می خوابانی آه وقتی که توچشمانت آن جام لبالب از جاندارو را سوی این شتنه جان سوخته می گردانی موج موسیقی عشق از دلم می گذرد روح گلرنگ شراب در تنم می گردد دست ویرانگر شوق پرپرم می کند ای غنچه رنگین پر پر من...
-
غم و غصه
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 23:00
چنین با مهربانی خواندنت چیست ؟ بدین نامعربانی رندنت چیست ؟ بپرس از این دل دیوانه من که ای بیچاره ماندنت چیست ؟ همه چیز بنام عشقه دل ما غالم عشقه با عشق زنده بودن خطم کلام عشقه