-
شعر نو
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 22:58
به تو میگم که نشو دیوونه ای دل به تو میگم که نگیر بهوونه ای دل من دیگه بچه نمیشم آه دیگه بازیچه نمیشم به تو میگم عاشقی ثمر نداره واسه تو جز غم و دردسر نداره به خدا منو رسوا کردی ای دل همه جا مشتمو وا کردی ای دل فتنه برپا کردی ای دل منو رسوا کردی ای دل میدونم تو دیگه عاقل نمیشی تو دیگه برای من دل نمیشی فصل پاییزی من که...
-
دختری ۱۵ ساله
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 22:57
دختری بود تو دنیا تنهای تنها کسی اونو دوست نداشت ولی غصه دوستش داشت دختر قصه ما از شادیها جدا بود گریه های شبانه همیشه همراهش بود با این که مهربون بود ولی بی کس ترین بود همیشه فکر فرار فرار از این ادمها فراری از خودش بود می دونی چرا؟
-
شعر
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 22:55
عشق یعنی حسرت شبهای گرم عسق یعنی یاد یک رویای نرم عشق یعنی یک بیابان خاطره عشق یعنی چهار دیوار بدون پنجره عشق یعنی گفتنی با گوش کر عشق یعنب دیدنی با چشم کور عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت عشق یعنی آخر خط بهشت عشق یعنی گم شدن در لخظهها عشق یعنی آبی بی انتها عشق یعنی یک سوال بی جواب عشق یعنی راه رفتن توی خواب